امروز به تاریخ 21/5/92 اولین جلسه رای اعتماد بود که
ادامه مطلب ...این جمعه روز عیدی بود ، که گذشت
در انتظار جمعه ای دیگر
و عید ظهورت
یامهدی (عج)
و
میخواهم بگویم آنقدر برابر خود نامرد شده ام که نان را خوردن و نمک دان شستن خدا برایم عادتی نفرت انگیز شده
فراموش کرده ام پرتگاههایی را که راهنمایی ام کرده
از صمیم قلبهایی که برای خود خواستم و شد
از چشم هایی که مملو از اشک شوق بود
از حال و هوایی که هوادارم بود
آه ... چقدر دل تنگم ...
خدا قسمت بنده کرد 15 همین ما به سفر عمره دانشجویی مشرف شدم ، و دیدم غربیت قبرستان بقیع و کوچه قدیم بنی هاشم که گواهی میدادند این عزیزان چه زجرهایی کشیده اند چه ظلم هایی را برخود دیده اند چه بی حرمتی ها بعد فوت پیامبر (ص) متحمل شدند تا آنجا که وصیت دخت پیغمبر این است که پنهانی دفن شود . آه از این غربیت!!!
مدینه سرزمین آرامش و حضوری معنوی بود تنها مزاحم سفر بعضی از وهابیون افراطی بودند که واقعا غیر قابل تحمل بودند دریغ یک ذره انصاف ، از گریه ، اشک و خواندن دعا برای اهلبیت پیامبر هم منع مان میکردند
مدینه که 5 روزش به تمام رسید ودعا سخت اما شیرینی بود شیرنیش از لحاظ مُحرم شدن و ادامه سفر به مکه سختی و تلخی اش خداحافظی با مسجد پیامبر (ص) چه زیباست نوحه کریمی و خاطره خوش از آن : یه مدینه .
چقدر زود گذشت اصلان یادم نمیاد 90 و 91 رو چطور گذروندم این سالهایی که درگیر دانشگاه بودم خیلی خیلی زود گذشت انگار همین 6 ماه پیش بود که فتنه 88 اتفاق افتاد یاد همین چند ماه پیش 9 دی انقدر زیبا جلوه گر بود یا همین ماه پیش بود که دعوای ها و نامه بازی های سیاسی رخ داد که چقدر پدرانه تامل برانگیز رهبر این مسئولین رو نصحیت کردند ، اما احساس می کنم این تحریم ها خودش رو خوب تو ذهنم جا کردند البته نه این ضعفی داشته باشیم نه اقتصاد ایران کودک نوپایی که تا بخواد راه رفتن یاد بگیری زمین میخوره اما هرچه باشد بهتر است تحمل آن لذت بخش تر است از یکی همیشه دستشو بگیره و راه ببره ، همینطور که در منطقه و عرصخ بین الملل قدرتمون رو ثابت کردیم در عرصه اقتصاد هم به لطف هموطنان این کار امکان پذیره
بگذریم چقدر زندگی برمن زود گذشت امسال برای اولین بار نبود برادرم در کارگاه را خیلی احساس میکردم تقریبا یک هفته ای به کار گاه سر زدم از کار مهندس جویا میشدم کمکشان میکردم درکنار آن سعی کردم کار پژوهشکده زمین نماند
در پایان امیدوارم سالی پر برکت و سرشار از موفقیت های پی در پی برای جوانان این مرز بوم ، حاصل شود
انشاالله ...
از زندگی ، از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دلخسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آه ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
از : محمد علی بهمنی
امشب دوست دارم از اتفاقات جدیدی بگم که در گذشته وقتی با آن روبرو میشدم احساسی میشدم و ناراحت که چرا کاری از دستم بر نمی یاد مدتی این اتفاق برایم افتاد و من بعد از آن فقط در ماتم بودم
داستان از این جریان است که واکنش احساسی من ، نسبت به موضوعات کاری پیرامونم ، فقط بهمان چند ثانیه محدود میشود و سپس خیلی راحت فراموش میشود .
اشکال کار کجاست که همیشه علاقه دارم مشکلات همان لحظه برطرف شود . البته این هم مشکل در من ریشه در شخصیت عجول من دارد ، درحالی مشناسم کسانی را که نسبت به مشکلات واکنشی نشان نمی دهند ولی شب روز در فکر حل و فصل مشکلات هستند باور نمیکند ، من هم همینطور که قبلا با خود تصور می کردم این افراد چقدر بی تفاوت و بی مسئولیت هستند اما بعد باز همیشه پشیمان از قضاوت عجولانه ...
این که دلم گرفته و نمیتونم دل بکنم ... دلیل دلتنگی من تنها فقط خود منم
تموم حرفامو باید فقط واسه تو بزنم
درگیر این دنیا شدم دنیای من محدود شد ... وقتی فراموش کردمت دارو ندارم دود شد
دوری من از تو فقط عذاب بی اندازه داشت ... بی خبر از اینکه نگاهت منو تنها نمیذاشت
هر لحظه که فکر میکنم این همه از تو دور شدم ... دوباره گریم میگیره دلم میگیره از خودم
همهمه ی این روزگار منو به تنهایی سپرد ... فکر زمینو آدماش از دل من یادتو برد
دوسِت دارم دوست داشتنم مهمتر از جونه برام ... این بدترین گناهه که از تو به جز تو رو بخوام
سخاوت دستای تو دنیامو میسازه هنوز ... با این همه گناهِ من آغوش تو بازه هنوز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترانه سرا : علیرضا پیروزی
آهنگساز : امیر قناد
تنظیم کننده : آرش قناد و
کیارش پوزشی
http://www.guitarity.blogfa.com
هوای غریبی است دلهره در آن موج میزند،نمی دانم شاید هوس است که اینطور مرا جذب میکند ،برخلاف باطن ظاهر آرام و بی صداست انگار هیچ اتفاق خاصی رخ نداده . فکرم به سمت ایدهآل هاست شاید کمی عجله نظم این جریان را برهم میزند |
|
|
|
گاهی دلم از خودم میگیره ، از حرفهای که گاها به دیگران زدم و خودم عمل نکردم عذاب وجدان دیگه کاری از دستش بر نمیاد . کار هایی رو که برای دیگران برچسب نادرست رو تو ذهنم میزنم خودم به یک شکل دیگه انجام می دم ، غافل از این که خودم از همه آنها غافلترم ...
امشب شب یلدا است ، همون روزی که قرار بود زمین نابود بشه !!!
مثل همیشه خونه ما توش پر است از سروصدا
خدارو به خاطر همین شلوغی ها که گاها موافقش نیستم شکر میکنم
سلام
این روز ها معضلی را در سطح شهر می بینم که به دلیل عدم مدیریت صحیح آن بوجه هزینه شده در این راه کاملا بیهوده خرج شده و به هیچ نتیجه و پیشرفت مثبتی نرسیده است.
موضوع بلیط الکترونیک شرکت اتوبوسرانی است که با کلی هزینه در سطح شهر و تبلیغات گسترده خواهان اجرای این طرح بوده در صورتی است که مدت ده روز به هر کدام از اتوبوسهای شرکت واحدمراجعه میکنم ، اکثرا خاموشست تنها در یک مورد که دستگاه روشن بود که اذعان داشت که ارتباط آن مشکل دارد و لطفا نقدی حساب کنید
موضوع هزینه های که شده نیست بلکه عدم توانایی در کنترل نگه داری دستگاه نصب شده توسط این سازمان است مورد مهمتر این که وقتی روندی دستی و فیزیکی را می خواهیم به رویه الکترونیکی تبدل کنیم حتما با ید این رویه ای جدید جذابه برای مخاطب داشته باشد که مخاطب بخشی از سختی کار را به جان بخرد برای رسیدن به یک مزیت دیگر حال این امر می تواند نتها در قالب جذب بلکه با اجبار به مخاطب را به یک رویه جدید منقل کنیم هر چند که این خیلی خاطره خوبی را برای مخاطب ندارد .
به طور مثال این جاذبه می تواند با مشخص کردن تخفیف برای استفاده کنندگان از این سیستم بروز کنند یا با برگزاری قرعه کشی های هفتگی یا ماهانه و به حداقل رساندن هزینه اولیه آن و عدم تحمیل آن به مشتری صورت پذیرد ، در این صورت جنبه های انگیزشی آنها به سمت آن بیشتر که این در دراز مدت برگشت سرمایه عظیمی را به سازمان و کشور را دارد
گاه از تنهایی دلم که باخبر
می شوم خودم را گم می کنم نمی دانم نقشم در این جهان چیست و چرا اینقدر خودم را به
آب و تاب می زنم و این چرا با رفتار دیگران پر رنگ تر می شود .
مدتها بود که
پروژه را رها کرده بودم و بی هیچ دغدغه به زندگی به شکلی آرام ادامه می دادم گوشم
از بعضی از حرف ها پر شده بود خسته شده بودم ، آری گاهی وقتها ذ-ن را به میدان
میفرستادم و خودم میپچاندم این داستان ادامه داشت تا زمان که قرار شد نسخه جدید
پیاده سازی شود و من را برای احوال پرسی به مدت سه روز درگیر شدم بگذریم
...
حال سه ماه از
آن روز میگذرد و من دوباره در حال برگشتن به همان رویه قبل هستم نمی دانم شاید این
روز ها فشار کار مرا کمی خسته کرده ولی حقیقتا اجرای برنامه به صورت همزمان ، وقت
و انرزی بیشتری از دوستان میگیرد بله می دانم حساسیت موضوع را درک می کنم اما
...
نه نه در جا
نزده ام ، با جناب م-م که صحبت می کنم به جایی نمی رسیم با ر-ح که صحبت می کنم
نهایتا به این نتیجه می رسم که همه چیز ردیفست هیچ مشکلی وجود ندارد همچنین به
جناب ذ-ن هم همین مسئله دارم . نمی دانم شاید من مسائل را خیلی سخت میگیرم اما
اخیرا تغییر کرده ام تنم با مشکلات عادت کرده ام روزی که در هیچ جایی مشکل نیست
استرسم پائین است و آرامش زیادی دارم ولی احساس می کنم هیچ کاری نکرده ام ، احساس
می کنم همه مشکلات را می توانم حل کنم ولی سر خیلی شلوغ شده به بعضی ها رفتار
نامناسبی داشته ام به حدی که توقع آنان از من بالا رفته ، کمی تغییر برایم
الزامیست .