.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

یادت باشد

من اصولا اهل مطالعه کتابهای رمان نیستم ،  مدتی پیش پستی درباره کتاب یادت باشد بگویندگی خانم لواسانی در پیج ایشان دیدم و حدودی از داستان و دلیل نامگذاری کتاب راهم متوجه شدم ، این موضوع گذشت تا سه شنبه شب نوزدهم اسفند ماه نود و نه وقتی داشتم با نگین صبحت میکردم، موضوع صجبتمان به آنجا رسید که من ابراز علاقه کلامی نمیکنم(البته بماند که چون محرم نبودیم حجب حیا اجازه نمیداد مستقیم بگویم ) آن شب مجبور شدم خیلی واضح بگویم دوستت دارم ،
صبح روز بعد که عید مبعث بود شروع کردم به گشتن در چتهایمان که کی من به او حرف دلم را زده ام،
رسیدم به اهنگی از بهنام بانی با عنوان دوستت دارم
یه لحظه خاطره ان کتاب و آن شهید به ذهنم رسید،  سریع خلاقیتم گل کرد و استیکر "یادت باشد "را ساختم ، بعد از چند دقیقه ....
به دلم افتاد کتاب را بخوانم و مدیونش نباشم از اصطلاحشان استفاده کردم ، لااقل کتابش را هم بخوانم بسرعت کتاب صوتی را به قیمت ۱۳.۸۰۰ تومان خرید و دانلود کردم همان روز حدود ۲۰ قسمت از ۶۰ قسمت را شنیدم

احساس کردم این رفیق با آرامش زندگی شان را برایم تعریف می کرد چه روایت قشنگی ، هر چند روایت به نقل از همسر او بود اما سادگی در نوشتار و خوانش زیبای خانم لواسانی مزید بر علت شد و حسابی به دلم نشست .

دلبستگی و تجربه ای جدید

امروز میخواهم از غلیان احساسم بگویم از نگرانی های و تنش های فکری که مدام در حال جست و جو برای پاسخ به پرسش های فراوانی که در ذهنم از او  و  از محیط فکری و اجتماعی او میگذرد  و گاهی ایجاد پرسش هایی هستم که شبها هم از فکر خسته میشوم هم از فشار کاری که این روزهای اسفند با آن درگیرم 

البته خدا رو شکر که با کتاب " آیا تو آن گمشده ام هستی " آَشنا شدم ، بخش اعظمی از دل مشغولی هایم را پاسخ های منطقی داده و یادگرفته ام که به رابطه کاملا منطقی فکر کنم  اما کم کم احساسم غیر قابل کنترل وارد رابطه میشود و کارم را سخت و سختتر میکند ، حتی گاهی نگرانی از خوn هم دارم از این که او را تنها نگذارم همانطور که به این فکر میکنم که شاید هنوز برای سن او نغییر کمی عادی بنظر برسد و در همه چیز خود را آزاد می دانند که میتوانند آزادانه تغییر دهند .

نه اشتباه نشود اصلا من مخالف تغییر نیستم ...

صحبتم باب این موضوع هست که من حال فعلی او را دیده ام و پسندیده ام و با آن تقریبا کنار آمده ام و این شاید برای برای من کمی ثابت منطقی باشد اما برای او هنوز نیاز به تجربه راههای رو روش های جدید و افکار جدید و هرچیزی دیگری که ارزش یا ضد ارزش محسوب میشود وجود دارد که آزادانه میتواند تجربه کند،  اما برای من یکم پذیرش آن سخت هست ، 

مدت یکماهی هست نامزدی کردم گاهی همین موضوع محرمیت هم برای نگرانی ایجاد میکند که مبادا در وادی یک  مسیر اشتباه پا گذاشتم هر چند به درخواست دوطرف بوده اما برایم گاهی سخت است ، این که چه چیز ، چرا و چطور خیلی افکارم رو درگیر خودش کرده و گاهی فقط میشینم و دعوای همه نیروی های فکری ام را باهام میبینم و میخندم که چقدر درگیر هستند و شاید اصلا این موضوع های عادی اصلا مهم نخواهد بود و ذهن من بیخود اینها را بزرگ کرده است.

اما از همه این دشواری ها و تلخی ها که بگذریم از شیرینی هایش هم برایتان بگویم ، که چقدر حس دوست داشتن و دوست داشته شدن زیباست ، شاید نم نمک دارم طعم عشق را میشچم البته شاید اما این تجربه از تجربه های عجیب و غریب هر انسان هست 

یکی از نگرانی هایم اتفاقا همین هست که نکند این اشتیاق این روزها اثرش از بین برود و کمرنگ شود ، در حال یادگیری هستم که چگونه این شور را میشود حفظ کرد