و
میخواهم بگویم آنقدر برابر خود نامرد شده ام که نان را خوردن و نمک دان شستن خدا برایم عادتی نفرت انگیز شده
فراموش کرده ام پرتگاههایی را که راهنمایی ام کرده
از صمیم قلبهایی که برای خود خواستم و شد
از چشم هایی که مملو از اشک شوق بود
از حال و هوایی که هوادارم بود
آه ... چقدر دل تنگم ...