چند روزیست درگیر موضوعی شدم که سخت ذهنم را مشغول کرده ، این که دیگران را مجبور کنی طبق دیدگاه شما فکر کنند و همه باید مطیع و فرمانبردار تو باشند ، چیزی بس نگران کننده است و بشدت غیر قابل تحمل ، بدتر از آن این رسمی باشد در خانواده
کدام جوان مستقل و منطقی امروز این موضوع را می تواند بپذیرد ، و غیر قابل تحمل تر اینکه بدانی از قول تو به اهداف خود رسیده است .
امروز خیلی دلگیر شدم گرفته هوای دلم ابری تر از روز های پاییزی نمی دانم ، شکست این قدر فشار ندارد اما اینکه دچار سو تفاهم بشی کمی انران سخت میکند ، البته شاید هم فقط سوتفاهم نیست نظر قاطع ندادن و فقط احتمالات را مطرح کردن انسان را برای اینده نگران تر می کند ، این که روی بعضی مواضع تاکید کنی ، اینکه موضوعات مهم رو بجای صحبت حضو ری به مکاتبه بپردازی ، اینکه تعصبات بیجا اجازه ندیهی سوتفاهمات احتمالی را حل کنی ، اینکه نتوانی طرف مقابل را در گفتگو قانع کنی و در اخر نتوانی روال احساسات دیگران را درک کنی نشان میدهد علاقه ای وجود ندارد ، در اخر تمایل داشتم ولی نگرانی بی مورد اجازه نداد به روند خوبی.برسیم