.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

گاه این تنهایی من

گاه از تنهایی دلم که باخبر می شوم خودم را گم می کنم نمی دانم نقشم در این جهان چیست و چرا اینقدر خودم را به آب و تاب می زنم  و این چرا با رفتار دیگران پر رنگ تر می شود
مدتها بود که پروژه را رها کرده بودم و بی هیچ دغدغه به زندگی به شکلی آرام ادامه می دادم گوشم از بعضی از حرف ها پر شده بود خسته شده بودم ، آری گاهی وقتها ذ-ن را به میدان میفرستادم و خودم میپچاندم این داستان ادامه داشت تا زمان که قرار شد نسخه جدید پیاده سازی شود و من را برای احوال پرسی به مدت سه روز درگیر شدم بگذریم ...
حال سه ماه از آن روز میگذرد و من دوباره در حال برگشتن به همان رویه قبل هستم نمی دانم شاید این روز ها فشار کار مرا کمی خسته کرده ولی حقیقتا اجرای برنامه به صورت همزمان ، وقت و انرزی بیشتری از دوستان میگیرد بله می دانم حساسیت موضوع را درک می کنم اما ...
نه نه در جا نزده ام ، با جناب م-م که صحبت می کنم به جایی نمی رسیم با ر-ح که صحبت می کنم نهایتا به این نتیجه می رسم که همه چیز ردیفست هیچ مشکلی وجود ندارد همچنین به جناب ذ-ن هم همین مسئله دارم . نمی دانم شاید من مسائل را خیلی سخت میگیرم اما اخیرا تغییر کرده ام تنم با مشکلات عادت کرده ام روزی که در هیچ جایی مشکل نیست استرسم پائین است و آرامش زیادی دارم ولی احساس می کنم هیچ کاری نکرده ام ، احساس می کنم همه مشکلات را می توانم حل کنم ولی سر خیلی شلوغ شده به بعضی ها رفتار نامناسبی داشته ام به حدی که توقع آنان از من بالا رفته ، کمی تغییر برایم الزامیست .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد