.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

.: منــو این دریـا :.

...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

زندگی همین لحظه هایست که ما منتظر تمام شدنشان هستیم

 جایی در پلاس خواندم و به فکر فرورفتم عجب زندگی عجیب و غریبی برای خود ساخته ایم که حتی گاهی خود از داشتنش پشیمانیم روز ها را برای گذارندن فقط به خود فکر می کنیم و هیچ شب ها هم با خواب آن را پر می کنیم سناریوی تکراری البته همراه با چاشنی خیال پردازی های دور و دراز .

احساس انجماد به من دست داده بگذارید از حال و هوای دیگر دوستانم هم برایتان بگویم و بگویم که چه شده و شما از آن بیخبرید دانشگاه که تمام شد تقریبا اکثر بچه ها بفکر سربازی بودند که استارتش با فرزاد که از اسفند 91 شروع شد کلید خورد سپس به عقیل و حبیب روشی در شهریور 92 و سپس به حسن در آبان 92 و من در دی 92 رسیدست در این وسط پیمان هم به خواندن و درس و دانشگاه همچنان ادامه می دهد ، از حامد هم خبر ها حاکی از آن است که راه سربازی را در پیش گرفته

دو روزیست که به طرز بدی سرما خورده ام آه ... کمی هم نگران ز این که فردا با آن سرمای سوزان دی چکنم در این زمان مادری هست که ما را تر خشک کند اما غرورم اجازه  نمی دهد که بخواهم در مقابل این چنین مسائل سر تعظیم فرود آورم

حدا را شکر گاه گاه به بهانه هایی هر چند کوجک خدا را شکر می کنم و گاهی هم یادم می رود که چه بوده ام و چه قرار است بشوم و خودم را به دست باد میدهم ، هر چه بادا باد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد